ارزیابی از گرایش ضد لنین – ضد منصور حکمت
در حزب اکس "کمونیست کارگری "
هیات دایر حزب

یک دنیای بهتر: این اواخر گرایشی در درون حزب اکس "کمونیست کارگری" مباحثی پیرامون "ضدیت" لنین با "آزادی بیان" و "اعدامها" در دوران حکومت بلشویکها مطرح کرده است. این گرایش استالین را ادامه لنین دانسته و شکست حکومت کارگری را "نتیجه" منطقی سیاستهای لنین و ناشی از "محدود" شدن آزادی بیان و آزادی فعالیت اپوزیسیون در این دوران میداند. نظر هیات دایر حزب در این زمینه چیست؟ چه ارزیابی ای از جایگاه عمومی این مباحث دارید؟

علی جوادی: سربلندکردن گرایش ضد لنینی – ضد منصور حکمت در این حزب نه یک اتفاق یا تصادف بلکه یک محصول چرخش همه جانبه این جریان به راست و تغییر مکان اجتماعی و سیاسی و فکری آن است. این گرایش در عین حال دارای تشابهات روشنی با خط راست و بورژوایی حاکم بر این حزب٬ خط حمید تقوایی٬ دارد. ما این خط را یک گرایش سیاسی راست٬ غیر مارکسیستی - غیر کمونیستی میدانیم که به نحو مضحکی پرچم رنگ باخته و بی مقدار تعرض ایدئولوژیک - سیاسی به کمونیسم کارگری و انقلاب کارگری را٬ اینبار در درون حزب موسوم به کمونیست کارگری٬ در دست گرفته است. این پرچم جنگ سرد است که با سقوط بلوک سوسیالیسم کاذب و بورژوایی شوروی و پیروزی بلوک غرب ابعاد گسترده و گوشخراشی بخود گرفت.

ما گرایشی که دلایل عروح استالین و شکست خونین انقلاب اکتبر را در خود رهبران راستین انقلاب کارگری و مشخصا لنین جستجو میکند یک گرایش ضد کمونیستی میدانیم. ما گرایشی را که استالین را ادامه لنین میداند یک گرایش ضد کمونیستی ارزیابی میکنیم. ما گرایشی را که حکومت کارگری را که به لحاظ تئوریک در مارکسیسم به این اعتبار که هیچ حکومتی٬ حتی حکومت کارگری٬ حکومت مافوق طبقاتی نیست٬ "دیکتاتوری پرولتاریا" نامیده شده٬ شارلاتان وار یک حکومت استبدادی قلمداد میکند٬ گرایشی ضد کمونیستی میدانیم. حکومت کارگری "دولت اکثریت استثمار شده جامعه برای دیکته کردن حکم آزادی و برابری انسانها به طبقات استثمارگر و فائق آمدن بر تلاشها و توطئه های آن هاست. از نظر شکل٬ حکومت کارگری یک دولت آزاد است که تصمیم گیری و اعمال اراده مستقیم خود توده وسیع مردم کارگر و زحمتکش در جامعه را سازمان میدهد." (یک دنیای بهتر). ما گرایشی که مارکیستهای ارتدوکس و کمونیستهای مدافع مارکس و منصور حکمت را "مارکس اللهی" و "حکمت اللهی" و "مشتی چماقدار" میداند٬ یک گرایش حقیر ضد کمونیستی و ارتجاعی میدانیم. اما تا آنجا که به صورت ظاهر مباحث این گرایش برمیگردد باید به نکات متعددی اشاره کرد :

تاریخا گرایشات متعددی از جانب راست٬ دمکراسی خواهی٬ چپ رادیکال و یا چپ نو به نقد تجربه شوروی پرداخته اند. کمونیسم کارگری و مشخصا منصور حکمت نیز این تجربه را نیز از یک دیدگاه سوسیالیستی در تمایز با تمامی این گرایشات مورد ارزیابی قرار داده است. نگرش حزب اتحاد کمونیسم کارگری که در برنامه "یک دنیای بهتر"٬ برنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری منعکس شده است اساسا بر مبنای "نقد سوسیالیستی تجربه شوروی در تقابل با نقدهای دمکراتیک" استوار است٬ یک نگرش مادی و اجتماعی از تحولات شوروی است. نگراشی که در آن سیاستها و تغییر و تحولات حزب بلشویک و حکومت کارگری بلشویکها را در بستر تحولات و تقابل پیچیده و قهرآمیز دو طبقه متخاصم اصلی جامعه در آن دوران مورد بررسی قرار میدهد. ما لاقیدانه تجربه انقلاب کارگری و تغییر و تحولات بعدی آن را با احکام از پیش صادر شده مورد ارزیابی قرار نمیدهیم. از نقطه نظر ما تجربه عظیم انقلاب اکتبر را نمیتوان با معیار خلوص نظری و ایدئولوژیک و یا اصولیت نظری - تئوریک رهبران آن ارزیابی کرد. برای ما آنچه تعیین کننده است این است که نشان دهیم طبقه کارگر روسیه به رهبری بلشویکها تحت چه شرایط تاریخی و اجتماعی و توسط کدام نیروهای اجتماعی و طبقاتی و در چه پروسه واقعی شکست خورد. و مهمتر برای پیروزی کمونیستی طبقه کارگر اکنون چه باید کرد. این نگرش ما را از گرایشات راست و چپ نویی و یا غیر کمونیستی و ضد کمونیستی رایج کاملا متمایز میکند. برای ما مهم است که توضیح دهیم طی چه پروسه های مادی حزب بلشویک که پرچمدار آزادی های بی قید و شرط سیاسی بود در دوره دوم حکومت روسیه٬ در فردای پس از شکست انقلاب اکتبر٬ عملا یک تعرض خونین را به طبقه کارگر و رهبران کمونیسم سازمان داد. برای ما مهم است که علل مادی تحولات روبنای سیاسی جامعه یعنی تحولات فکری٬ نظری٬ اداری٬ حقوقی و مشخصا انحطاط و شکست انقلاب کارگری را در عرصه های سیاسی و اجتماعی و نظری توضیح دهیم. ما علت این تغییر و تحولات را در شکست اقتصادی انقلاب اکتبر در ناتوانی بلشویکها در لغو کار مزدی و مناسبات استثمارگرایانه جامعه توضیح میدهیم. این تنها نگرش مارکسیستی در برخورد به تحولات روسیه است.

ما منکر برخی اشتباهات و یا سیاستهای غلط و غیر قابل دفاع در دوران اولیه انقلاب روسیه٬ ١٩٢٤-١٩١٧ ٬ در دوران شکل گیری حکومت کارگری نیستیم. ما هیچگونه توجیهی بر محدود شدن آزادیهای سیاسی و توسل به اعدام در مقابله با ارتجاع هار نیروی های سفید و دول امپریالیستی که یک جنگ خونین و نابود کننده را بر حکومت کارگری تحمیل کردند٬ نداریم. ما "اعدام انقلابی" نداریم. ما اعدام در شرایط غیر جنگی و جنگی نداریم. ما دفاعی از محدود شدن آزادیها و تنگ شدن فضای سیاسی نداریم٬ ما پرچمدار آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی هستیم. اما در عین حال توضیح میدهیم که این اقدامات و محدودیتها در دوران اولیه حکومت کارگری محصول شرایط خونین و تحمیل سازشهای سیاسی و اجتماعی بود که جنگ امپریالیستی بر حکومت کارگری اعمال کرد. ما بر این باوریم که اگر "خط لنین" در مباحث تحولات اقتصادی نیمه اول دهه بیست نمایندگی میشد٬ این تحمیلات و عقب گردها نیز طی پروسه ای توسط جریان بلشویکی - لنینی پس زده میشدند. اما تاریخ تقابل جنبشهای اجتماعی به گونه دیگری رقم خورد.

ما بر خلاف این گرایش ضد لنینی٬ لنین را رهبر صالح بزرگترین و مهمترین انقلاب کارگری دنیای معاصر میدانیم. برای ما لنین٬ علیرغم برخی تفاوتهای نظری- سیاسی٬ "نماینده پرشور برابری و آزادی و انسانیت بود. دیکتاتوری و بوروکراسی و سرکوب ملی و صف نان و گوشت را با هیچ توجیهی نمیشود به لنین چسباند." و یا اینکه ظاهرا "اینها فراموش میکنند که در روز خودش٬ در مقطع انقلاب اکتبر٬ حتی خود بورژوازی علنا به مقام لنین بعنوان یک انقلابی آزادیخواه و عدالت طلب اذعان کرده است." بنظر ما هم "هر کس که به سوسیالیسم نه بعنوان یک ایده آل تزئینی٬ بلکه بعنوان یک امر عاجل و عملی نگاه میکند٬ برای هر کس که به تحقق عملی سوسیالیسم و انقلاب کارگری فکر میکند٬ لنین بعنوان یک متفکر و رهبر سیاسی همواره یک منشاء غنی آموزش و الهام خواهد بود." (منصور حکمت)

یک دنیای بهتر: اجازه دهید نگاهی به فعل و انفعالات درون حزب اکس "کمونیست کارگری" بیندازیم. چه ارزیابی ای از این مباحث در درون این حزب دارید؟ چرا این مباحث اکنون در این حزب به یک مشغله سیاسی جدی تبدیل شده اند؟ این کشمکشها در کجای تغییر و تحولات و پوست اندازی حزب اکس "کمونیست کارگری" قرار میگیرد؟ از طرف دیگر پرچمدار این گرایش ضد لنین – ضد منصور حکمت خود را در ادامه مباحث "ایدئولوژی زدایی" حمید تقوایی تعریف میکند. نظر هیات دایر در این زمینه چیست؟

آذر ماجدی: رهبری این حزب یک روند سریع به سمت راست را طی کرده است. روندی که در چند سال پیش طلیعه های آنرا ما مورد نقد قرار دادیم و نسبت به نتایج آن هشدار دادیم، اکنون کاملا طی شده است. ما در سال 2006 اعلام کردیم که رهبری حزب روند "عبور از منصور حکمت" را آغاز کرده است. در آن زمان، مشخصا در پلنوم 26 این حزب، این نقد و هشدار ما با هیاهو و عکس مار کشیدن مواجه شد. نقدهای ما به شکلی شنیع، سطحی و با ترور شخصیت پاسخ گرفت. ما را متهم کردند که داریم به بخشی از رهبری، بویژه حمید تقوایی اتهام می زنیم و در پی این "اتهامات" اهداف شخصی و قدرت طلبانه را دنبال می کنیم. در آن مقطع نقد های ما از راست روی حمید تقوایی و شرکایش در رهبری با دماگوژی محض پاسخ گرفت. حتی یک پاسخ منطقی و مارکسیستی ارائه نشد. در عوض "یاران رهبر" به صف شدند تا در یک فضای خلسه اعلام وفاداری، جلوی هر گونه نقد را سد کنند .

اما اکنون 4 سال پس از آن تاریخ می توان مشاهده کرد که نقدهای آن روز ما تا چه حد عمیق بود و هشدارهای ما تا چه میزان واقعی. راستش در آن زمان ما حتی تصور نمی کردیم که خط حمید تقوایی و شرکاء، حزب کمونیست کارگری را به موقعیت کنونی رهنمون شود. حزبی که از هر گونه علقه مارکسیستی پاک شده است. رهبری ای که اکنون کسانی که با استحکام از مارکسیسم و کمونیسم منصور حکمت دفاع می کنند، "فرقه های ایدئولوژیک" می خواند. ارتدوکسی مارکسیستی، تعلق و پیروی از خط منصور حکمت از جانب این حزب اکنون با تمسخر و ریشخند روبرو می شود و "شارلاتانیسم" خوانده می شود .

ما مدتی پیش به این رهبری هشدار دادیم که مسیری که انتخاب کرده اند سر از حزب توده و راست ترین گرایشات در می آورد. و اکنون می بینیم که دقیقا همین اتفاق رخ داده است. شتاب راست روی و تحویل دادن حزب به بورژوازی آنچنان سریع بوده است که همه را حیرت زده کرده است. حزبی که از زمان تاسیس اش تا زمان حاکم شدن خط حمید تقوایی، رادیکال ترین گرایش کمونیسم و مارکسیسم را نمایندگی می کرد، نبض حرکات اپوزیسیون را در دست داشت و بدون اغراق انسجام و رادیکالیسمش، احترام اپوزیسیون از راست و چپ را برانگیخته بود. حزبی که زمانی که اکثر جریانات چپ بین المللی پرچم مارکسیسم و کمونیسم را به زمین انداخته بودند و در وصف دموکراسی قلم فرسایی می کردند، با به اهتزاز درآوردن پرچم کمونیسم و مارکسیسم تاسیس شد و در سخت ترین دورانی که رسانه ها و ایدئولوگ های بورژوایی از مرگ مارکس، لنین، سوسیالیسم و کمونيسم سخن می راندند و "پایان تاریخ" را به هم طبقه ای های شان نوید می دادند، با شجاعت و صراحت قابل تحسینی اعلام کرد که این یک دوره گذرا است و دوران فريب بزدوی به سر می رسد.

حزبی که با سری افراشته در دفاع از سوسیالیسم و کمونیسم اعلام کرد: "اين پايان سوسياليسم نبود، اما سرنخى بود به اينکه پايان سوسياليسم واقعا چه کابوسى ميتواند باشد و دنيا بدون فراخوان سوسياليسم، بدون اميد سوسياليسم و بدون "خطر" سوسياليسم، به چه منجلابى بدل ميشود. معلوم شد جهان، از حاکم و محکوم، سوسياليسم را با تغيير تداعى ميکند. پايان سوسياليسم را پايان تاريخ خواندند. معلوم شد پايان سوسياليسم پايان توقع برابرى است، پايان آزاد انديشى و ترقى خواهى است، پايان توقع رفاه است، پايان اميد به زندگى بهتر براى بشريت است. پايان سوسياليسم را حاکميت بلامنازع قانون جنگل و اصالت زور در اقتصاد و سياست و فرهنگ معنى کردند." (منصور حکمت، تاریخ شکست نخوردگان).

و اکنون میتوان دید که این سخنان بسیار عمیق در توصیف جایگاه سوسیالیسم و نتیجه تاریک حذف آن، چگونه در مورد سرنوشت و موقعیت کنونی ح ک ک نیز صادق است. چگونه دگردیسی سیاسی – ایدئولوژیک و تغییر مکان اجتماعی این حزب با حاکمیت ابتذال سیاسی بر آن و اتخاذ سیاست های راست و ارتجاعی منطبق است. تقوایی و شرکاء پرچم عبور از منصور حکمت را بدست گرفتند تا درافزوده های راست و پوپولیستی خویش را بخورد حزب، جامعه و طبقه کارگر بدهند. در واقع سیاست پوپولیستی، شلختگی تئوریک، و اپورتونیسم پراگماتیستی مشخصه این خط نمی توانست نتیجه ای غیر از اینکه شاهدیم ببار بیاورد. راست روی تا حد سقوط به یک جریان حقوق بشری که خواهان برقراری حکومتی است که بیانیه حقوق بشر را پیاده کند، یک نتیجه اجتناب ناپذیر خط سیاسی – ایدئولوژیک تقوایی و شرکاء است.

آنچه ما اکنون در این حزب تحت حملات راست روانه و جنگ سردی به لنین شاهدیم، اعلام رسیدن به پایان خط دگردیسی سیاسی – ایدئولوژیک و تغییر تمام و کمال مکان اجتماعی این حزب است. حزب به مقصدی که رهبری آن برای آن رقم زده بود رسیده است. حملات شنیع، اتهامات دروغین و جنگ سردی به لنین یک هدف سیاسی کاملا روشن دارد. اتفاقی نیست. یک غور فکری در تاریخ نیست. حمله کننده یک شبه خواب نما نشده است. این سیاست اکنون چند سالی است که در این حزب در حال تخمیر است. امروز ایشان دارد رسیدن به مقصد را خبر می دهد.

یک نگاه سریع به گذشته یک سال و اندی این حزب این تصویر و روند را بخوبی نشان می دهد. در عرصه نظری – سیاسی، رهبری این حزب از اصلاح طلبان حکومتی دفاع مشروط کرد؛ موسوی و شرکاء را در میان "نیروهای سازشکار انقلاب" قرار داد؛ از قول مردم قول داد که اگر موسوی با احمدی نژاد و خامنه ای مقابله کند در میان مردم جای دارد. شعار استراتژیک حزب: آزادی، برابری، حکومت کارگری را به حکومت انسانی و جمهوری انسانی بدل کرد. بجای انقلاب کارگری یعنی استراتژی اصلی و پایه ای کمونیسم کارگری، برنامه اصلی این حزب، مانیفست کمونیسم و مارکسیسم، انقلاب انسانی را قرار داد. و بالاخره در دفاع از تمام این راست روی های سیاسی – نظری – ایدئولوژیک در یک سمینار، حمید تقوایی کسانی که این دگردیسی، راست روی و عبور از مارکس و منصور حکمت را مورد نقد قاطع قرار داده بودند، "فرقه ایدئولوژیک" خواند و علیه مخالفین درون حزب شاخ و شانه کشید .

در عرصه عملی طی این یک سال و نیم، این حزب هر روز از روز پیش بیشتر به راست نزدیک شده است. اتحاد عمل های اعلام نشده با ناسیونالیسم پرو غرب و سبزهای اصلاح طلب حکومتی رسما بعد از تسویه حساب رهبر با حزب، بشکل علنی و رسمی انجام گرفت و با تشویق شدید اپوزیسیون راست مواجه شد. هر گونه شعاری که نشانی از سوسیالیسم و انقلاب کارگری داشت از تظاهرات و آکسیون های آنها حذف شد. شعار هایی از قبیل "ایران را آزاد کنید" یعنی شعار های ناسیونالیسم پرو غرب به شعارهای اصلی آنها بدل شد. ابتدا پرچم های سرخ بطور خجولانه و در سکوت کنار گذاشته شد. اکنون دیگر رسما و علنا و با افتخار کامل پرچم سفید بدست می گیرند و در مقابل نقد ما اعلام می کنند که: از جانب جریانات راست مورد فشار هستند که تحت پرچم سرخ خیلی کشتار شده است، پس آنها تصمیم گرفته اند که بجای پرچم سرخ، پرچم سفید بدست گیرند. این حزب در مقابل بورژوازی و راست پرچم سفید بلند کرده است و سنگرهای سرخ، سوسیالیستی و کارگری را کاملا ترک کرده و به زمین راست منتقل شده است .

مباحثات اخیر، لجاجت پرچمدار آن در ادامه و پیشروی مبتذلانه این مباحث را باید در این متن انتقال و دگردیسی سیاسی و ایدئولوژیک و جنبشی این حزب دید. این مباحثات معنای سیاسی – ایدئولوژیک بسیار مهمی دارد. در پس این مباحث این علائم و سمبل ها را باید تشخیص داد و پرونده این حزب را کاملا بست و پیوندشان را با بورژوازی و راست پذیرفت. بمنظور رعایت انصاف، باید اعلام کرد که حملات زشت و توده ایستی "حکمت اللهی" یا "مارکس اللهی" از ابداعات گوینده اخیر آن نیست. این ابداع برای اولین بار در این حزب توسط حمید تقوایی انجام گرفت. ایشان بود که در سمینار "حزب سیاسی" اخیرش مارکسیست های ارتدوکس و کمونیست هایی که به تئوری و ایدئولوژی مارکسیسم اعتقاد و تعهد دارند و خط منصور حکمت را دنبال می کنند، به سبک حزب توده "تربچه های توخالی" خواند و به سبک حزب الله در سال های 57-1359 آنها را به ریشخند گرفت. چراغ سبز تمام این راست روی ها، این ابتذال سیاسی و زبانی، این حملات جنگ سردی را رهبر این حزب حمید تقوایی داده است .

در مورد مقوله "ایدئولوژی زدایی" لازم است نکته ای را اشاره کنیم. "ایدئولوژیک" اکنون اسم رمز حمله به چپ و به کمونیسم کارگری است. اکنون تمام گرایشات بورژوازی از ملی اسلامی تا ناسیونالیسم پرو غرب در عرصه وطنی و تمام ایدئولوگ ها، آکادمیا و میدیای چکمه لیس بورژوازی در عرصه بین المللی با همین مضمون و با هدف حمله به کمونیسم، طبقه کارگر و هر گونه برابری طلبی و عدالت جویی کارگری و چپ این لفظ را مورد استفاده قرار می دهند. قرار است با زدن این مهر بر پیشانی چپ و کمونیسم آنرا خلع سلاح کنند و به راست سوق دهند. رهبری ح ک ک نیز با همین هدف از این لفظ استفاده می کند. خود به درگاه بورژوازی تسلیم شده است و برای دفاع از راست روی خود، کمونیست های کارگری را "فرقه ایدئولوژیک" می نامد. این نه "خلاصی" این حزب از ایدئولوژی، بلکه نشانه دگردیسی ایدئولوژیک این حزب است: پذیرش ایدئولوژی راست و حقوق بشری .

آنچه در مباحث اخیر شاهد بودیم، یک نقطه عطف در جهاد ضد کمونیسم کارگری و "عبور از منصور حکمت" در ح ک ک است. توسل به لفظ "ایدئولوژیک" و تلاش برای فرقه ایدئولوژیک قلمداد کردن منقد کمونیست کارگری از سیاست ها و خط راست حاکم بر ح ک ک، یک تلاش مذبوحانه و بیانگر عمق راست روی، عبور از مارکس و منصور حکمت و ابتذال سیاسی این حزب است. انتقال جنبشی – ایدئولوژیک این حزب و رهبری آنرا باید در مقابل جامعه قرار داد. ما در مقابل لجن مال کردن لنین و اتهامات به منصور حکمت قاطعانه خواهیم ایستاد. کمونیسم کارگری منصور حکمت تنها پاسخ رهایی طبقه کارگر و اکثریت مردم زحمتکش جامعه از سرکوب، اختناق، فقر و استثمار است. تنها راه دستیابی به آزادی، برابری و رفاه، این خواست پایه ای مردم، است .

یک دنیای بهتر: از قرار این فضا به جریان راست ضد کمونیسم منصور حکمت فرجه ای برای تحرک داده است. این گرایش درون حزب اکس "کمونیست کارگری" را ادامه سیاستهای منصور حکمت قلمداد میکنند. بهمن شفیق وعده تلاشهای دست راستی بیشتری در این زمینه را داده است. ارزیابی شما از تعرض این جریانات به کمونیسم منصور حکمت چیست؟ تحرک این جریانات و سیاستهای کنونی آنها را چگونه ارزیابی میکنید؟ این تقلاها را چگونه باید افشاء کرد؟

سیاوش دانشور: به نظر من درک درست خود اين "فضا" و اينکه به چه جواب ميدهد مهم است. از همان ابتدا براى ما روشن بود و گفتيم که حمله به لنين و تشبيه او با بدترين نمونه ها و حتى جمهورى اسلامى٬ نميتواند بدون حمله به منصور حکمت معنى پيدا کند. تهاجم ضد لنينى آنهم در حزبى که بنيانگذارش آنرا در وسط سنت لنينى تعريف ميکند٬ نميتواند منصور حکمت را بى نصيب سازد. تهاجم ضد لنينى در اين حزب بطور واقعى ادامه سياست "عبور از منصور حکمت" است. از موضع دمکراسى به "ديکتاتورى لنين" و "ديکتاتورى پرولتاريا" حمله کردن چيزى نيست جز تلاشى براى تبئين گوشه ديگرى از سيماى سوسياليسم حقوق بشرى شان. بدوا بايد دندان انقلابيگرى و کمونيسم کشيده شود تا بتوان تهاجم به لنين و منصور حکمت و مارکس را در يک "حزب کمونيستى" رايج کرد. در واقعيت بيرونى اما پديده جديد و دندانگيرى ظهور نکرده است٬ به صفى که طى دو دهه گذشته با تبرى جوئى از کمونيسم و انقلابيگرى و تاسى به دمکراسى و بازار ميشناختيم٬ آدمهاى جديدى اضافه شدند. اگر اين قيل و قال کهنه از درون يک حزب سابقا کمونيستى کارگرى سربلند ميکند٬ تنها به اين دليل است که در آن حزب هر نوع به سمت راست رفتن مستلزم تهاجم به لنين و منصور حکمت است و خود حزب دراين پروسه دارد سيماى جديدش را ترسيم ميکند.
 
مسئله نه برسر تبئين آزادى است و نه برسر سياست اعدام. اينها سوال اصلى و صورت مسئله نيستند. دراين حزب کسى پرچم دفاع از اعدام را بلند نکرده است. در چپ ايران که سهل است٬ در راست ايران هم امروز عموما حال بعضا با تبصره هائى با اعدام مخالف اند. بحث اعدام توسط اپوزيسيون يا دولت کارگرى فردا هم بحث روى ميز کسى نيست. همينطور اين بحث يک جمعبندى انتقادى و متمايز از انقلاب اکتبر و دلائل شکست آن بطور مستقل و روى پاى خودش نيست. بحث اعدام مخالفين در انقلاب روسيه و نبش قبر دمکراتيک و شبه تروتسکيستى از تحولات شوروى و زمينه هاى شکست انقلاب اکتبر٬ يک جمعبندى ديگر از دلائل شکست نهائى انقلاب اکتبر از موضع جنبش طبقه ما در روسيه و با فرض حقانيت لنين و بلشويکها و انقلاب اکتبر بطور کلى نيست.

اين يک بازبينى و "دگر انديشى" جديد و دير آمده از موضع راست ضد لنين است که به سهم خود دارد به مسير جديد سياسى اين حزب شکل ميدهد. در اين مسير مهم است که به اردوى راست نشان داد که اين در اين حزب تصويرى ضد لنين وجود دارد و درست مانند راستها "لنين و استالين را يکى ميداند". مهم است که نشان داد دراين حزب ضديت با هر نوع پايبندى به اصول و سياستها و کمونيسم انقلابى لنين و منصور حکمت وجود دارد. مهم است که نشان داد کاراکتر عضو و کادر جديد اين حزب به عنوان "سوسياليست"٬ يک شخصيت سياسى پخمه و شبه دمکرات و ژله اى است که اول خودش رهبران جنبش اش را جلو چشم همه دراز ميکند! حتى حاضر است واژه جديد براى ادبيات راست ضد کمونيست کشف کند و طرفداران پر و پاقرص مارکس و منصور حکمت و لنين را با "حزب اللهى" تبئين کند! اينها شاگردان جديد راهى اند که قبلتر دستکم در ايران توده ايسم و بقاياى جريانات پرو شوروى سابق رفتند و هنوز با همين زبان عليه کمونيسم و لنين حرف ميزنند. صالحى نيا و تقوائى و تعدادى ديگر در آن حزب در اساس يک حرف دارند٬ تفاوت اينست که صالحى نيا از ديگران جلو زده است. اين کمپين گوشه اى از سير تحول اين حزب و خانه تکانى از بقاياى يک سنت سوسياليستى و متکى شدن به يک سنت بورژوائى است.

آنهائى که اين سياستها را چه در درون اين حزب و چه بيرون آن٬ "ادامه سياستهاى منصور حکمت" قلمداد ميکنند٬ در قبال منصور حکمت سياست واحدى دارند. در درون حزب هدف اصلى "عبور از منصور حکمت" است اما بايد اين روند سياسى "ادامه سياستهاى منصور حکمت" قلمداد شود تا بخشى از مخالفين درونى را ساکت کرد. در بيرون حزب و بويژه کسانى که احساس ميکنند منصور حکمت مانع آنست که آنها جائى را تحت عنوان کمونيسم اشغال کنند٬ چسپاندن هر ناحق و دروغى به منصور حکمت کارشان و تصفيه حساب شخصى با گذشته موتور محرکه شان است. همانطور که در حکک کسانى پيدا ميشوند که بگويند "استالين ادامه لنين است"٬ عده اى هم بيرون اين حزب هستند که سياست و عملکرد راست امروز حزب "کمونيست کارگرى" را "ادامه سياستهاى منصور حکمت" ميدانند. اينها بعضا با هم دشمن هم هستند اما عليه منصور حکمت اتحاد دارند و فرمولهاى مشترکى را بدست ميدهند. از عمق شگرف اين جماعت يک مثال عبارت من درآوردى "کمونيسم مادونائى" از موضع شرقى و ملى اسلامى در "نقد منصور حکمت" است. براى اين طيف سوال و هدف اصلى به شکست کشاندن کل پديده کمونيسم کارگرى و نظريه پردازش منصور حکمت است و اين فرصت را غنيمت شمرده اند تا جست و خيزى سازمان دهند.

امثال بهمن شفيق و صالحى نيا حق دارند هرچه ميخواهند بنويسند و پرچمدار جهاد ايدئولوژيک "رفع" منصور حکمت و يا "رفع" لنين باشند. ما هم به تناسب وزن و اعتبار و توجهى که اين بحثها جلب ميکند آگاهانه در آن شرکت و از کمونيسم مارکس و منصور حکمت دفاع ميکنيم. اما بهمن شفيق با هيچ تلاشى نه ميتواند موضع دو خردادى اش در جريان استعفاهاى سال ٩٩ را روتوش کند و نه ميتواند با چهارچوب سوسياليسم دو خردادى خدشه اى به کمونيسم منسجم و انقلابى- پراتيکى منصور حکمت وارد کند. اين معرکه ضد لنينى که با يک اختلاف فاز ١۵ ساله با همان ادبيات و استدلالهاى آنتى کمونيسم کلاسيک راه افتاده است٬ معلوم است که زبان عده اى که در دوره منصور حکمت خاموش بودند را باز ميکند. بهمن شفيق هم بعد از ١٢ سال يادش افتاده که بايد منصور حکمت را نقد کرد و کنار گذاشت. دراين آرزوى بهمن شفيق البته تعداد بيشترى شريک اند. منصور حکمت هنوز مانع اول هر کسى است که ميخواهد کمونيسم را در ايران با چهارچوب ديگرى طرح کند .

نقد منصور حکمت نه ممنوع است و نه بى جواب ميماند. همانطور که تعرض به لنين و نفس انقلابيگرى و حقانيت انقلاب اکتبر بى پاسخ نميماند. واقعيت اما اينست پديده هائى مانند منصور حکمت را نميتوان پارتيزانى و با اتکا به چهار جعل نقد کرد. نقد منصور حکمت يعنى تبئين يک کمونيسم ديگر٬ کمونيسمى راديکال تر و کارگرى تر و مارکسى تر٬ و به کرسى نشاندن آن بعنوان کمونيسم رايج در آن مملکت و ابعادى فراتر از نفوذ و آتوريته فکرى اى که ديدگاههاى منصور حکمت بطور کلى دارد. اگر کسى ميخواهد منصور حکمت را "رفع" کند٬ بايد کاليبر و شهامت و توانائى اينکار را داشته باشد. امثال ايشان هنوز نتوانستند يک محفل پنج نفره درست کند٬ هنوز يک بحث شان به حرف گوشه اى از فعالين سوسياليست تبديل نشده است٬ هنوز نميتوان رد پاى دخالتگرى و صلاحيت امثال اين "فعالين کارگرى" را در سازماندهى يک اعتصاب کوچک کارگرى ديد. ايشان اينکاره نيست. اين نوع "منتقدين" اگر از اين ظرفيتها داشتند يک دهه کافى بود تا گوشه کوچکى از آن را بروز دهند.
 
ما حزب مدافع مارکس و منصور حکمت هستيم و قاطعانه از اين خط دفاع ميکنيم و براى تبديل آن به يک قدرت واقعى اجتماعى و کارگرى تلاش ميکنيم. ما هر بحث و نقد سياسى را با بحث و نقد سياسى جواب ميدهيم. در عين حال هيچ تحريف و ترور شخصيت را بى پاسخ نخواهيم گذاشت. انقلاب اکتبر و لنين و حزب بلشويک جنبش پر افتخار طبقه ما بود و دستاوردها و کمبودهايش هم بعهده طبقه ماست. از نظر ما جنبش و حزب کمونيستى کارگرى جنبش تکرار انقلاب اکتبر و حزب ١٩١٧ در دوره کنونى است. حزب ما همواره در سالروز انقلاب اکتبر ضمن دفاع از حقانيت اين انقلاب تاکيد کرده است که از درسهاى انقلاب اکتبر مى آموزيم٬ از کمبودها و محدوديتهايش اجتناب ميکنيم٬ به سوالات و معضلات امروز جواب ميدهيم٬ و تکرار اکتبر ديگرى را هدف خود قرار داده ايم. *